معنی گرفتاری و مخمصه

حل جدول

گرفتاری و مخمصه

دردسر


مخمصه

گرفتاری و سختی، دشواری

گرفتاری، سختی، دشواری، هچل

هچل


دردسر و گرفتاری

مخمصه


گرفتاری بزرگ

مخمصه


گرفتاری و سختی- دشواری

مخمصه

فرهنگ معین

مخمصه

گرسنگی، خالی بودن معده، رنج، زحمت، گرفتاری. [خوانش: (مَ مَ صَ یا ص) [ع. مخمصه] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

مخمصه

مخمصه در فارسی گرسنگی، رنج، درد سر گرفتاری (اسم) گرسنگی مفرط، سوزش و رنجی که از گرسنگی در شکم پیدا شود. -3 رنج زحمت، پیچیدگی کار اشکال. یا در (به) مخمصه گرفتار شدن. دچار اشکال شدن.

فرهنگ عمید

مخمصه

رنج، زحمت، گرفتاری،


گرفتاری

اسارت، دربند بودن،
[مجاز] دچار شدن،
[مجاز] رنج و زحمت و شغل و کار بسیار،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مخمصه

اشکال، دردسر، قید، سختی، دشواری، گرفتاری، گیرودار، مخاطره، گرسنگی، رنج، زحمت، بدبختی، غم بزرگ


گرفتاری

ابتلا، اسارت، حبس، قید، تعب، تنگنا، دردسر، سختی، گیر، مخمصه، اشتغال، مشغولیت، رنج، مصیبت، دلباختگی، دلدادگی، عاشقی،
(متضاد) آزادی، رهایی

لغت نامه دهخدا

گرفتاری

گرفتاری. [گ ِ رِ] (حامص) مؤاخذه:
هر کو به شبی صدره عمرش نه همی خواهد
بی شک به بر ایزد باشدش گرفتاری.
منوچهری.
|| ابتلاء. اسیری. بیچارگی. درماندگی:
اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد
که در کمند تو راحت بود گرفتاری.
سعدی.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

معادل ابجد

گرفتاری و مخمصه

1692

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری